¢اين دسته از مديران مستقيماَ با اجراكنندگان فعاليتهاي سازمان مرتبط بوده و بر كار آنها نظارت دارند. نظير مسؤولين دفاتر،رئيس گروهها و بخشهاي خرد و عملياتي سازمان. مديران سطح سرپرستي ارتباط كمتري با لايههاي بيروني سازمان داشته و عمدتاً امور داخلي سازمان را وجه همت خويش قرار ميدهند. با عنايت به دستهبندي فوق، هر سطح از مديران نيازمند برخورداري از مهارتها و صفات خاصي ميباشند كه در بخشهاي بعدي به اين مسأله پرداخته خواهد شد.
¢در پاسخ به اين پرسش اساسي كه وظايف يك مدير در سازمان چيست؟ نظرات گوناگون بيان شده است. به عنوان مثال يكي از مشهورترين نظرپردازان به نام هنري فايل، معتقد است مديران داراي پنج وظيفه اصلي به شرح زير ميباشند:
¢1- برنامهريزي (Planing)
¢به معناي تعيين نقاط مطلوب يا اهداف سازمان و راه رسيدن به آنها با توجه به شرايط و مقدورات موجود در سازمان (اعم از نيروي انساني، بودجه، مواد، فرصتها و...) ميباشد و خود به انواع كوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت (استراتژيك) تقسيم ميشود.
¢2- سازماندهي (Organizaing)
¢به معناي تقسيم وظايف و تعيين روابط منطقي بين واحدهاي مختلف سازماني به منظور رسيدن به اهداف سازمان است . در سازماندهي غالباً نقش و وظيفه واحدها و ارتباطات آنها به صورت عمودي و افقي تعيين ميگردد و در نمودار سازماني عينيت مييابد.
¢3-كنترل و نظارت (Control)
¢به مفهوم مقايسه فعاليتهاي انجام شده و يا در حال انجام با ملاكها و استانداردهاي از پيش تعيين شده به منظور حصول اطمينان از صحت انجام فعاليتها در سازمان است.
¢در ادبيات مديريت معمولاً از سه نوع كنترل براساس زمان اعمال آنها نام برده شده كه عبارتند از:
¢الف: كنترل گذشتهنگر
¢ب: كنترل آيندهنگر
¢ج: كنترل حين انجام كار
¢4-هماهنگي (Coordinating)
¢به معناي ايجاد نظم و يكنواختي و همآهنگي بين فعاليتها و برنامههاي واحدهاي مختلف سازمان به منظور ممانعت از انجام فعاليتهاي موازي و تكراري (يا ناهماهنگ) در سازمان است. وظيفه هماهنگي عمدتاً پس از تقسيم وظايف و سازماندهي فعاليتها در مؤسسه موضوعيت مييابد.